سرنگونی انقلابی٬ آغاز پایان اسلام سیاسی !
پدرام نواندیش

شاید برای تعدادی این توهم بوجود بیاید که پس از سرنگونی انقلابی رژیم جمهوری اسلامی در ایران، اسلام سیاسی امکان بقاء خود را می تواند در مدلها 'ی دیگری همچون دولت های عدالت و توسعه  ترکیه ای و اخیرا اخوان المسلمینی مصر، بازتولید نماید. تا به آنجا که دولتهای بورژوازی غربی برميگردد، پس از تجربه کنار زدن سکولارها در ترکیه و روی کار آوردن احزاب اسلام گرایی همچون حزب عدالت و توسعه، به باز تولید اسلام سیاسی مدل اردوغانی در منطقه خاورمیانه و دیگر کشورهای به اصطلاح اسلامی پرداخته است. همين دولتها جريانات مشابهى را در کشورهایی چون تونس و مصر و لیبی به مردم بپاخاسته این کشورها حقنه کردند.

سوال اينست که آیا این مخلوق های ارتجاعی دمکراسی غربی٬ يعنى اسلام سیاسی طرفدار آمريکا در این فرایند میتواند جان سالم بدر ببرند؟ آیا این دولتها میتوانند دوام و بقاى خود را حفظ کنند؟ برای پاسخ به این دو سئوال و سئوالهایی در این چهارچوب٬ باید نقشی را که اسلام سیاسی در ایران و منطقه و در یک دوره معین بر عهده داشت را مورد تدقیق بیشتری قرار داد .

رژیم ضد انقلاب اسلامی محصول سرکوب انقلاب 57 و بند و بست دولتهاى غربى در گوادلوپ بود. از ترس کمونيسم و کارگر٬ خمينى را به نوفل لوشاتو بردند و "رهبر انقلاب" کردند. کارکرد تاکنونی اسلام سیاسی، بازتولید تمام مناسبات عقب مانده و ارتجاعی اعم از سرکوب جنبش های آزادیخواهانه و برابری طلبانه کارگران و زنان در ایران و منطقه و تحميل قوانين عهد بوقى اسلامى به جامعه بوده است. اين رژيم ضد انقلابى به شديد ترين وجهى طبقه کارگر و کمونيسم را سرکوب کرده است. امروز نيز در مقابل خيزشهاى راديکال و توده اى در کشورهاى منطقه٬ دولتهای غربی در فقدان آلترناتيوى مطلوب و در تقابل با امواج انقلابى٬ در صدد بر آمده اند تا مدل دیگری از اسلام سیاسی را به مردم منطقه حقنه کنند. رژیم اسلامی در ايران همچون دولتهای اسلامی ای که هم اکنون با حمایتهای مالی و لجستیک غرب در کشورهای منطقه روی کار میایند، محصول توافق دولتهای بورژوازی و سازمان های امنیتی آنان  در یک دوره بحرانى است .

اما در متن بحران جهانی سرمایه داری و موقعیت متلاطم منطقه٬ رژیم اسلامی در آستانه سقوط قرار گرفته است. هیچ یک از نسخه های تاکنونی نهادهای بورژوازی جهانی اعم از صندوق بین المللی پول و بانک جهانی و يا راه حلهای نوکران داخلی آنها تاکنون نتوانسته است رژیم اسلامی را از سرنوشت محتوم سقوط برهاند. سیاست تحمیل فلاکت اقتصادی رژیم و بورژوازی جهانی علیرغم کارکرد کوتاه مدت آن نیز نسخه ای قابل اعتماد برای دوام و بقاء رژیم اسلامی نبوده و نیست و جامعه ایران را در آستانه یک انفجار عظیم قرار داده است. رژیم اسلامی رفتنى است.
 
سقوط رژیم اسلامی به همان میزان که برای جنبش انقلابی دارای اهمیت است و با سرنگونی انقلابی آن است که میتوان دست به کار برپایی یک جامعه آزاد و برابر و مرفه و انسانی شد، برای نیروهای مدافع وضع موجود و دولتهای بورژوازی غربی، یعنی زنگ خطر انقلاب عظیم اجتماعی ای که بساط این جانیان اسلامی را جمع میکند. برای بورژوازی ای که خود در احتضار است و هر روز بیشتر در بحران دست و پا میزند، این دست و پا زدنهای رژیم معنای دیگری یافته است که همانا بایستی یا از میان نیروهای پرو رژیم آلترناتیویی بسازد و یا از میان نیروهای پرو غربی و سلطنت طلبان نيروئى برای فردای سقوط رژیم سرهم کند.

اما سرنگونی انقلابی رژیم اسلامی به معنای پایان دوره اسلام سیاسی نوع جمهوری اسلامی و حتی آغاز ریزش و فروپاشی اسلام سیاسی نوع عدالت و توسعه ای و اخوان المسلمینی و گسترش حرکتهای توده ای وسیع در منطقه خواهد بود. با توجه به این فاکتور، یعنی رشد جنبش سرنگونی انقلابی رژیم، و به طبع آن سقوط اسلام سیاسی در جامعه ایران و تاثیر این سرنگونی بر جنبشهای رادیکال منطقه ای، دولتهای بورژوازی غربی و آمریکا کلیت تلاش خود را معطوف به تعدیل و رام کردن رژیم اسلامی ایران نموده و همزمان آلترناتیو سازی از میان نیروهای مدافع وضع موجود را آغاز کردند. هدف اين تلاشها اينست تا روند سرنگونی رژیم از کانال انقلاب عبور نکرده و از بالای سر مردم و کارگران قدرت سیاسی را دست به دست کنند. تلاش و تحرک تتمه های اصلاح طلبان مانده در داخل رژیم، بخش هایی از طیف اصولگرا و باند جنایتکار رفسنجانی معطوف به اين چهارچوب است.
 
این رژیم در صورت سرنگونی انقلابی آن و قدرت گیری یک حکومت کارگری، معادله دو قطبی تروریسم دولتی دولتهای غربی و آمریکا و اسرائیل را از یک سو و تروریسم اسلام سیاسی به رهبری رژیم اسلامی را بر هم زده و قطب سوم یعنی مردم آزادیخواه و برابری طلب را ميداندار خواهد کرد. در آن صورت تمام رژیم های اسلام پرو غربى مصافى بزرگ تر را مقابل خود تجربه خواهند کرد که هم اکنون بارقه هاى آن در کشورهای تونس و مصر به صورت تظاهرات برای نان ديده ميشود.

دهه اول قرن بیست و یکم، ضمن آنکه اوجگیری بحران های همه جانبه سرمایه داری در اروپا و آمریکا و بسیاری از مناطق جهان را در خود داشت که هم اکنون نیز در آن دست و پا می زند، شاهد عروج جنبش اجتماعی بزرگی بر علیه سرمایه داری بود. اما دهه دوم قرن بیست و یکم، شاهد نه تنها سرنگونی دیکتاتورهای خون ریزی از نوع قذافی و بن علی و مبارک بوده بلکه شاهد سرنگونی رژیم  هار و جنایتکار اسلام سیاسی تهران خواهیم بود. افول و شکست اسلام سياسى درست مانند عروج آن تاثيرات عميق منطقه اى و جهانى خواهد داشت.

جنبش کمونیسم کارگری و حزب اتحاد کمونیسم کارگری پيشاپيش نيروهاى خواهان تغييرات بنيادى تلاش ميکند و پرچمى براى سازماندهی و تشکل طبقه کارگر و توده های وسیع کارکن و زنان و جوانان آزادیخواه و برابری طلب برای سرنگونی انقلابی رژیم جمهورى اسلامى و شکست جنبش اسلام سیاسی است . *

8  اوت 2012